دانشجو .
| ||
|
تـــــــــــــــــرا من زهر شیرین خوانم ای عشق
کـــــــــــــه نامی خوش تــــــــــر از اینت ندانم .
و گـــــــــــــــــــــــر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غـــــــــــــیر از « زهــــــر شیرینت » نخوانم .
تـــــــــــــــو زهری زهــــــــر گرم سینه سوزی
تـــــــــــو شیرینی که شــــور هستی از تست .
شـــــــــــــــراب جـــــــام خورشیدی که جان را
نشاط از تــــــــــــو غـــم از تو مستی از تست .
به آســـــــــــــــانی مــــــــــــــرا از من ربودی
درون کــــــــــوره ی غــــــــــــــــــــــم آزمودی
دلت آخــــــــــــــر به ســــــــــرگردانیم سوخت
نـــــــــــگاهم را به زیبایی گـــــــــــــــــــشودی
بســـــــــــــــــی گفتند: « دل از عشق برگیر !
که : نیرنگ است و افسون است و جادوست !»
ولــــــــــــــی ما دل به او بستیم و دیــــــــــدیم
کـــــــــــه این زهر است اما ! ...نوشداروست !
چـــــــــــــــه غم دارم که ایــــــــن زهر تب آلود
تنـــــــــــــم را در جـــــــــــــــــــدایی می گدازد
از آن شـــــــــــــادم که در هنـــــــــــــگامة درد
غمی شــــــــــــیرین دلـــــــــــــم را می نوازد .
اگــــــــــــــــــر مـــــــــــــ رگم به نامردی نگیرد
مــــــــــــــــرا مهرِ تــــــو در دل جاودانی است .
و گـــــــــــــــــــــر عمرم به ناکامی ســــــــرآید
تــــــــرا دارم که: مـــــــــــــرگم زندگانی است .
برچسبها:
یک شبی مجنون نمـــــازش را شکست
بی وضـــــــــــــو در کوچه لیلی نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کـــــــــــــــــرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کــــــــــــرده ای
بـــــــــــــــــر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشـــــــق دل خونم مکن
مــــــــــــــــن که مجنونم تو مجنونم نکن
مـــــــــــــــــــــرد این بازیچه دیگر نیستم
این تـــــــــــــو و لیلای تــــــو من نیستم
گفـــــــــــــت ای دیــــــــوانه لیلایت منم
در رگت پیــــــــــــــــدا و پنهانــــــت منم
ســـــــــــــــــــــالها با جور لیلا ساختی
مـــــــــــــــــــن کنارت بودم و نشناختی
عشــــــــــــــــــق لیلی در دلت انداختم
صــــــــــــد قمار عشـــــــق یکجا باختم
کــــــــردمت آواره صحــــــــــــــرا ، نشد
گفتم عاقل میشوی امـــــــــــــــــا نشد
سوختم در حســـــــــــــــــرت یک یاریت
غــــــــــــیر لیلا بــــــــــــــر نیامد از لبت
روز و شـــــــــــــب او را صدا کردی ولی
دیـــــــدم امشب با منـــــــی گفتم بلی
مطمئن بـــــــــودم به من ســـــر میزنی
بر حــــــــــــــــــریم خانه ام در می زنی
حال ، ایــــــن لیلا که خوارت کـــرده بود
درس عشقش بـــــــــی قرارت کرده بود
مـــــــــــــرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چـــــــــو لیلی کشته در راهت کنم
برچسبها:
درین ســـــــــرای بــــی کسی ، کسی به در نمیزند
بــــــــه دشت پـــــــــــــــــــرملال ما ، پرنده پر نمیزند
یکی ز شــــــــب گـــــــــــرفتگان ، چراغ بر نمی کند
کســـــــــــــــی به کوچه سار شب، در سحر نمیزند
نشـــــــــــسته ایم در انتـــــــــظار این غبار بی سوار
دریغ کـــــــــــــز شبی چنـــــین ، سپیده سر نمیزند
گـــــــــذر گهی اســــت پرستم، که اندرو به غیر غم
یکــــــــی صلای آشنا، بــــــــــــــــــــه رهگذر نمیزند
دل خــــــــــــراب من دگـــــــــــــر خراب تر نمی شود
کــــــــــه خنجر غمت از ایـــــــــــن ، خرابتر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این ، دریچه های بسته ات
برو که هیچکس نــــــدا، به گوش کـــــــــــر نمی زند
نــــــه سایه دارم و نـــــــــه پر، بیفکنندم و سزاست
اگــــــــــر نه بــــــــــــر درخت تر، کسی تبر نمی زند
موضوعات مرتبط: شعر زیبا (20) برچسبها:
ازحکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟
گـــــــــفت: زیرا که مـــــــــــــــــرا دو گوش داده اند و یک زبان
یعنی دو چندان کــــــــــــــــــه می گویی می شــــــــــــنوی.
*** کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی کــــــه نپرسند ، تو از پیش مگوی
یعنی که دو بشنو و یـــکی بیش مگوی
برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: کاش میدانستم چیست؟ آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه،وقتی که تو،لبخند نگاهت را می تابانی
بال مژگان بلندت را می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته،می گردانی
موج موسیقی عشق از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق پرپرم می کند،
ای غنچه ی رنگین إ پر پر إ
من،در آن لحظه،که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ی ایمان را
در پنجه ی باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز إ
نور پنهانی بخشش را
در چشمه ی مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
پیش از این،سوی نگاهت،نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو،تا عمق وجودم جاری است.
برچسبها:
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست برچسبها:
ز لیلی من شنیدم یا علی گفت
دلا باید که هردم یا علی گفت نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
به هرپیچ و به هر خم یا علی گفت
زجا برخاست آدم یا علی گفت
توکل کرد و هردم یاعلی گفت
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
یقینا" عیسی بن مریم یا علی گفت
ندایی آمد, آن هم یا علی گفت
ملک در اولین دم یا علی گفت
قدم بنهاد اول یا علی گفت
برچسبها: ما همیشه وقت کافی داریم به شرط آنکه هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم برچسبها: برچسبها: برچسبها:
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها:
زندگی موسیقیِ گنجشک هاست زندگی باغِ تماشایِ خداست... زندگی یعنی همین پروازها، صبح ها، لبخندها، آوازها... برچسبها:
...زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازیِ این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پُر مهرِ نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم...
برچسبها: بیایید قدردان باشیم ... برچسبها: برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |